ادبیات داستانی گمانهزن (Speculative fiction) دستهای گسترده از ادبیات داستانی است که شامل عناصری هستند که در واقعیت، تاریخ ثبتشده، طبیعت یا دنیای کنونی وجود ندارند. چنین داستانهایی موضوعات گوناگونی را در زمینههای فراطبیعی، آیندهنگری و دیگر حوزههای تخیلی پوشش میدهند. ژانرهایی همچون علمیتخیلی، فانتزی، ترسناک، تاریخ جایگزی و بسیار ژانرها و زیرژانرهای دیگر ذیل ادبیات گمانهزن جای میگیرند.
طرح کلی آریزونا
جهانی را مانند جهان معاصر خودمان تصور کنید که به زندانی بزرگ تبدیل شده است. انسانها در زندان زاده میشوند و رشد میکنند و درنهایت آزاد میشوند. «برج سراسربین» قلب زندان است که رئیس آن تمام امور زندانیان را زیرنظر دارد. تنها تجربهی زندانیها از آزادی فرایندی مرموز به نام «هواخوری» است که هرکسی در زمان نوجوانی دستکم یک بار باید آن را تجربه کند. رفتن به این مکان تنها با کارتهای مخصوصی که به نام هر زندانی صادر میشود امکانپذیر است. کابینهای ویژهای با سازوکاری مرموز زندانیان را طی مدتزمان محدودی به محل هواخوری میبرند: فرایندی که بابت ماهیت مبهمش برای بیشتر زندانیان یک کابوس است.
آراد فرهادپور نخستین کارت هواخوریاش را بسیار زود و در نُهسالگی دریافت میکند؛ اما بازگشت آراد از هواخوری کوتاهمدتش با آزادی مادرش همزمان میشود که دوران محکومیت او و پدرش را دگرگون میکند. پانزده سال پس از این اتفاق، آراد با زندانی دیگری آشنا میشود که نگاهش را به محکومیت و آزادی تغییر میدهد.
ساختار داستان
داستان تماماً از زاویهدید اولشخص روایت میشود و با نهایت سادگی و سرراستی پیش میرود. تقریباً تمام شخصیتهای فرعی در سایهی آراد قرار گرفتهاند و پرداخت کمتری دارند؛ هرچند که این مسئله در خدمت نیاز داستان است و ایراد تلقی نمیشود. علیرغم سادگی ظاهری داستان، روند وقایع چندان پیشبینیپذیر نیست و ممکن است خواننده در مسیر داستان دچار ابهامات و تناقضاتی شود که در ادامه بهخوبی پاسخ داده میشوند. دقتنظر نویسنده در رعایت تعادل میان شخصیتپردازی، افکار راوی، فضاسازی، توصیفات و حجم فصلهای کتاب ستودنی است.
علمیتخیلی پادآرمانشهری، داستان نوغریب یا نمادگرایی؟ نظری بر ژانرشناسی اثر
معمولاً از خود نویسنده اینگونه نقل شده که آریزونا «یک داستان در ژانر علمیتخیلی همراه با المانهای دیستوپیایی» است. بااینحال برخی پیچیدگیهای داستان میطلبد تا در ژانرشناسی آن بیشتر تأمل کنیم.
اگر «هواخوری» و «برج سراسربین» را نادیده بگیریم، تقریباً هیچ مؤلفهی غریب دیگری که آریزونا را از ادبیات واقعگرایانهی جریان اصلی جدا کند در داستان دیده نمیشود. همچنین دنیای داستان از نظر سطح یا شکل دانش و فناوری چندان متفاوت با جهان معاصر ما به نظر نمیرسد که یادآور ژانر علمیتخیلی باشد. اگرچه تقریباً از همان آغاز مشخص میشود که ماجرا در «زندانی به وسعت جهان» رخ میدهد، بااینحال فضای کتاب چندان به داستانهای پادآرمانشهری (dystopian) شبیه نیست. جدا از اینکه اساساً وجود یک زندان واقعی احساس نمیشود، همهچیز هم در این بهاصطلاح زندان جهانی در امن و امان است؛ اما میان این جهانِ ظاهراً غرق در امنیت و رفاهِ پایدار و جهان «دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی، که اثری حقیقتاً پادآرمانشهری است، شباهت چندانی دیده نمیشود. برای نمونه، برعکس دنیای قشنگ نو در آریزونا انسانها از انسانیت تهی نشدهاند و نهتنها عشق و هنر و ادبیات و فرهنگ از زندگی بشر رخت برنبسته، که ارجاعات بسیاری نیز به این مسائل در سراسر کتاب دیده میشود.
نام کتاب نیز بهنوبهی خود بر این ابهامات ژانری میافزاید. اگرچه کلیت داستان ظاهراً در دنیایی «لامکان» رخ میدهد و به نام هیچ شهر و کشور و جای دیگری اشاره نشده، اما نام کتاب «آریزونا» است که یادآور جایی واقعی در دنیای ماست. هرچند که در هیچجای کتاب نیز به نام «آریزونا» اشاره نشده، اما توصیفات مکان «هواخوری» آراد بهوضوح یادآور صحرای آریزونا در آمریکاست. طرح جلد کتاب نیز ممکن است موجب سرگشتگی مخاطب شود؛ چراکه القاگر نوعی ویرانی آخرالزمانی است که البته هیچ نسبتی با محتوای کتاب ندارد.

از سوی دیگر چنین ابهامات ژانریای ممکن است یادآور جنبش نوغریب (New Weird) در ادبیات گمانهزن به نظر برسد که وجه مشخصهی آن اغلب شامل درهم آمیختن چندین ژانر فانتزی و علمیتخیلی و ترسناک با حالوهوایی ناراحتکننده و نهچندان رومانتیک و گنگ است که مرز میان این ژانرها را محو میکند و معمولاً در فضاهای مدرن شهری رخ میدهد. بنابراین شاید بابت گنگ بودن مرز واقعگرایی و علمیتخیلی و رخ دادن در محیطی مدرن و شهری، «نوغریب» مناسبترین دستهبندی برای آریزونا باشد.
بااینهمه این امکان نیز وجود دارد که خواننده آریزونا را اثری کاملاً نمادگرایانه فهم کند. صرفنظر از اینکه آیا نویسنده واقعاً قصد نوشتن یک داستان نمادگرایانه داشته یا خیر، اگه قائل به نظریهی «مرگ مؤلف» باشیم متن داستان بهخودیخود مواد کافی برای ارائهی خوانشی نمادگرایانه و عرفانی نیز به دست میدهد.
از آنجا که عنصر پیشبرندهی داستان بحرانهای ذهنی آراد از کودکی تا بزرگسالی است احتمالاً هواداران داستانهای روانشناختی نیز از آریزونا استقبال کنند.
این جهان زندان و ما زندانیان؛ نگاهی نمادگرایانه به درونمایهی داستان
اگر بخواهیم آریزونا را نمادین بفهمیم به نظر میرسد که با داستانی عارفانه در باب سیروسلوک شخصی و تهذیب نفس و فراتر رفتن از مادیات روبهرو باشیم. در داستان هیچ اشارهای به چگونگی پدید آمدن زندان نمیشود و انسانها از اول در زندان متولد میشوند. به نظر میرسد زندان را باید تمثیلی از زندگی دنیوی دانست که برای آزادی از آن باید بند تعلقات را گسست. مضمونی که کمابیش یادآور بیت «این جهان زندان و ما زندانیان/حفره کن زندان و خود را وا رهان» از مولانا یا حدیث نبوی «الدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الْکافِر» است. مضامینی چون تلقی کردن دوران محکومیت بهعنوان مقدمهای جهت آمادگی برای آزادی که یادآور حدیث نبوی «الدنیا مَزرَعهُ الآخِرَه» است، اتفاقی نبودن هیچچیز، وجود معنا در همهچیز و تصور وجودی برتر که همه را بهسوی سرنوشتشان هدایت میکند از دیگر مضامین عارفانهی آریزونا به نظر میرسد.
در نظر گرفتن جهان مادی بهعنوان «زندان» باوری کهن در آیینهای رازورانهی گنوسی است که تا به امروز در قالب برخی اندیشههای عرفانی کمابیش تداوم پیدا کرده است. هرچند در آریزونا بهکرّات از میله و سلول سخن گفته میشود، اما در عمل شاهد زندانی حقیقی در داستان نیستیم. کافی است بهجای واژههای «زندانی» و «سلول» و «بند» از واژههای «شهروند» و «خانه» و «شهر» (یا کشور) استفاده کنیم تا هرگونه تمایز میان جهان معاصر ما با جهان آریزونا رخت بربندد. در واقع زندانیان کاملاً «آزاد» هستند که به تحصیل و کار و ازدواج و فرزندآوری بپردازند و سلول و حتی بند خود را عوض کنند. محدودیتی هم اگر هست چیزی بیش از محدودیت منابع مالی یا قوانین مرسوم عبورومرور میان کشورها نیست.
از بابت اوقات فراغت هم زندانیان هیچ دغدغهای ندارند. اگر مرکزهای تفریح و باشگاههای ورزشی بهاندازهی کافی هیجانانگیز نیست، هواخوری هست و میتوان از تجربهی گشتوگذاری غریب در طبیعتی بکر و ظاهراً نامتناهی لذت برد. رفتن به هواخوری هم جز بار اول اجباری نیست و در صورت سرپیچی صرفاً کارتهای آن قطع میشود.
در جهان آریزونا هیچ خبری از بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیست و ظاهراً هیچ محدودیتی در استفاده از هنر و ادبیات و فرهنگ جهانی وجود ندارد. «برج سراسربین» بهعنوان جایگاه رئیس زندان با وجود اِشرافش بر همهچیز و برخلاف نام هراسانگیزش مستقیماً در هیچچیز مداخله نمیکند و ظاهراً حریم خصوصی هیچکس نقض نمیشود؛ ازاینرو نمیتوان آن را نمادی از حکومتی اقتدارگرا و خفقانآور در نظر گرفت. برعکس شاید بتوان «برج سراسربین» را نمادی از حکومتی آرمانی که نظم و امنیت و رفاه و آرامش را در عالیترین سطح خود برای شهروندان به ارمغان آورده در نظر گرفت. وضعیتی که میتوان آن اوج رفاه مادی تصور کرد. در واقع به نظر میرسد آنچه در آریزونا «زندان» نامیده میشود چیزی نیست جز زندگی عادی اینجهانی. چنین به نظر میرسد که معنای آزادی از زندان چیزی شبیه به «مرگ» و جدا شدن از حیات مادی یا دستکم نوعی استغنای عارفانه و رهایی از وابستگیهای مادی باشد. «هواخوری» و گردش در فضایی نامتناهی نیز باید ارتباطی تنگاتنگ با این معنا از آزادی داشته باشد و چهبسا بتوان آن را گونهای تجربه از زندگی پس از مرگ نیز در نظر گرفت.
اگر «برج سراسربین» را نمادی از بهترین حکومت مادی و «هواخوری» را نوعی تجربهی معنوی در نظر بگیریم، میتوان پرسید چرا حکومت درصدد است دسترسی به این معنویت را در اختیار شهروندان قرار دهد؟ با استفاده از واژگان خود داستان، چرا رئیس زندان باید به زندانیان تجربهای از «آزادی» نشان دهد؟ خصوصاً اگر در نظر بگیریم که رفتن به نخستین هواخوری اجباری است. آیا برج سراسربین (حکومت) قصد دارد با نشان دادن یک آزادی (معنویت) کنترلشده زندانیان (شهروندان) را از جستوجوی آزادی حقیقی (معنویت حقیقی) منحرف کند؟
مفهوم «عشق» نیز جایگاهی خاص در داستان دارد. آراد در یکی از هواخوریهایش با دختری آشنا میشود و حس عشق را تجربه میکند؛ اما رابطهی این دو بهگونهای پیش میرود که انگار فلسفهای مبنی بر پرهیز از رنجهای عشق دنیوی در پس آن وجود دارد. آیا عشق حقیقی نیز تنها عشق به همان وجود برتر نامتناهی است؟
و آیا باید از همهی اینها نتیجه گرفت که مضمون کلی آریزونا ترویج نوعی عرفان دنیاگریز و جستوجوی معنا در ناکجاآبادی خارج از این جهان مادی است؟ آیا اینکه برخی از زندانیان از «آزادی» میترسند و درصدد متوقف کردن «هواخوری» هستند را میتوان کشمکش میان دنیادوستان و معنویتگرایان در نظر گرفت؟ آیا این دسته از زندانیان بیم آن دارند که طرفداران «هواخوری» با نفی زندگی دنیوی زندانی حقیقی بر پا کنند؟
ارزیابی نهایی
درک جهانسازی آریزونا و منطق حاکم بر آن اندکی دشوار به نظر میرسد؛ مگر اینکه تلاش کنیم آن را نمادگرایانه بفهمیم. اگر ابهام در جهانسازی آریزونا را هم به پای نوغریب بودن آن بگذاریم، پرسش بعدی این است که در ورای این داستان چه مضامینی نهفته است؟ فهم درونمایهی کتاب نیز دشوار به نظر میرسد. در این یادداشت تلاش شد تا با رویکردی نمادگرایانه پرتویی بر مضامین اثر افکنده شود. بااینحال چنین برداشتی از مضامین داستان شاید دقیقاً همان چیزی نباشد که مدنظر نویسنده بوده است؛ اما اگر بنا باشد درک درست اثر با اتکا به منبعی خارج از خود آن صورت بگیرد تا منظور نویسنده بهدرستی فهمیده شود، چنین مسئلهای را باید ناتوانی مؤلف در پرداخت معنا و مفهوم مدنظرش تلقی کرد. بااینهمه امیرعباس میثمی در نخستین اثر خود تلاشی ستودنی انجام داده است. رویهمرفته خواندن آریزونا تجربهای لذتبخش است و میتوان آن را در شمار آثار گمانهزن خوشپرداخت ایرانی جای داد.