سفری معنوی به دل تاریخ و افسانه‌ها در «یوشینو؛ افسانه‌ی دربار جنوبی»

«یوشینو؛ افسانه‌ی دربار جنوبی» اثر جونیچیرو تانیزاکی با ترجمه‌ی فرشاد صحرایی و ۹۶ صفحه در سال ۱۴۰۳ از نشر رایبد منتشر شده است.

مهزاد ایمان

داستان کتاب ماجرای دو دوست است که هر کدام بنا به دلایلی رهسپار کوهستانی واقع در جنوب کیوتو می‌شوند.

کتاب حاضر که عنوان اصلی آن «پیکان ریشه» است، در حقیقت روایتی مستندگونه است که راوی در آن گزارشی از جریان سفر خود و دوستش را در بستر تجربه و سنت به کوهستان مذکور ارائه می‌دهد. از آنجا که نویسنده‌ی این اثرِ مستند، که بر پایه‌ی منابع افسانه‌ای و فولکلور کهن ژاپنی خلق شده، جناب تانیزاکیِ بزرگ است، پس بدون استثنا مضامین فلسفی، تاریخی، زیبایی‌شناختی و از همه مهم‌تر روان‌شناختی را نیز دربرمی‌گیرد، به‌اضافه‌ی توصیفاتی بی‌نظیر از طبیعت و مکان‌ها که مشخصه‌ی اصلی تمام آثار تانیزاکی است. خلاصه‌ی کلام اینکه: «افسانه‌ی دربار جنوبی» یا همان «پیکان ریشه»، ترکیبی استادانه و متعادل از خیال، افسانه و واقعیت (همراه با میزان اندکی طنز) و نیز آمیزه‌ای از عشق به تاریخ و فرهنگ اصیل و غنی ژاپنی است.

این کتاب برای خواننده به منزله‌ی جست‌وجو و مشاهده‌ای دقیق بر تاریخ و وقایع افسانه‌ای کوهستانِ پررمزوراز و زیبای یوشینو است. انگار که او هم نفر سوم این سفر شیرین و نسبتاً دشوار بوده باشد. بااین‌حال، بهتر است باز هم به این نکته اشاره شود که اگر مطالعه‌ی توصیفات جغرافیایی، تاریخی و اسامی زیاد از حوصله‌تان خارج است، احتمال دارد این کتاب برایتان تجربه‌ای آزاردهنده باشد.

مقدمه‌ی خوب کتاب را به هیچ عنوان از دست ندهید؛ چراکه در بخش مقدمه به بسیاری از نکات مهم در رابطه با نویسنده و آثارش (به‌ویژه همین اثر) به‌قدر کافی اشاره شده است.

تکه‌ای از کتاب:

«همان‌طور که به این توضیحات گوش می‌دادم، به مروارید شبنم روی دستم خیره شدم. آن‌قدر مرموز بود که گویی آفتاب کوهستان‌ها در کف دستم منجمد شده است. شنیده بودم وقتی مردم روستا از پایتخت بازدید می‌کنند، بسته‌هایی از خاک آنجا را به نشان یادگار با خود به خانه می‌برند؛ و اگر کسی درباره‌ی رنگ پاییز یوشینو ازم می‌پرسید، گمانم تعدادی از این خرمالوها را برای نشان دادن به خانه می‌بردم.

در آخر، بیشترین چیزی که در خانه‌ی اوتانی‌ها شگفت‌زده‌ام کرد، رسیده‌ها (خرمالوها) بودند، نه طبل یا نوشته‌ها. من و تسومورا هر کدام با خوردن دو عدد از خرمالوهای ملسِ شیرین، خنکی‌شان را از لثه تا معده‌مان حس کردیم. دهانم را با پاییزِ یوشینو پر کردم. حتی ممکن بود انبه‌های متون بودا هم به این خوشمزگی نباشند.»

به اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Prove your humanity: 3   +   9   =