شخصاً سالهاست، به واسطهی فعالیت فرهنگی که خصوصاً در اینستاگرام انجام میدهیم، بارها و بارها با این سؤال مواجه شدهام که «بالاخره چه ترجمهای را باید تهیه کنیم؟!»
تعدد ترجمههای موازی و مختلف، مخاطبان و خریداران کتاب را در ایران همواره با این سردرگمی مواجه کرده است که سرانجام باید چه ترجمهای را برای خواندن انتخاب کنند.
این معضل رو به رشد که دامنگیر بازار بهظاهر نحیف کتاب ایران شده است، بهویژه به دلیل عدم حضور ایران در کنوانسیونهای جهانی حقوق انحصاری نشر یا همان «کپیرایت»، هیچ مانع قانونی برای رفع آن وجود ندارد!
شوربختانه حکایت بعضی ناشران دقیقاً مصداق این تعبیر است که «باید جنسمان جور باشد!»، به این معنا که بهطور مثال باید از هر نویسندهی پرمخاطب جهانی، مانند «داستایفسکی»، «تالستوی»، «مارکز»، «یوسا»، «پاسترناک»، «بولگاکف»، «یالوم»، «موراکامی» و … در انتشارات خود کتاب داشته باشند! و تأسفبرانگیزتر اینکه بهطور معمول نه تنها به کیفیت اثر ترجمهشده اهمیت نمیدهند، بلکه حتی مبلغ اندکی را صرف هزینهی یک ویرایش مقدماتی یا لااقل کنترل متن و کیفیت آن نیز نمیکنند!
بهعنوان نمونه میتوان به یکی از موارد عجیبی اشاره کرد که ناشری با قدمت و تجربهای طولانی، روی جلد معروفترین اثر «داستایفسکی»، تصویر نویسندهی روس دیگری را چاپ کرده بود!
بدبختانه این داستان ناشران مثلاً درجه اول یا دوم است، بماند که ناشران درجهی ۳ و ۴ و یا ناشران بهاصطلاح تقلبی یا فیک، چه شاهکارهای عظیمی را خلق کرده و خلق میکنند!
کافی است که کتاب یا کتابهایی در بازار جهانی کتاب پرفروش شوند، ناگهان و در اقدامی ضربتی ناشران باید به هر قیمت ممکن از این آشفته بازار سودجویی کنند و حسابی کره بگیرند، بهطور مثال هنوز کتاب جدید «موراکامی» به زبان انگلیسی ترجمه نشده، ناشر با زور مترجمین نابلد و ترنسلیتی، چنان ترجمههای فاجعهباری را روانه بازار میکنند که اگر نویسندهی اصلی به زبان فارسی آشنایی داشت، از شرم چنین متنی، از صرافت نوشتن بهکلی منصرف میشد!
دقیقا مصداق چنین حرکتهای محیرالعقولی را برای مسابقه انتشار آثار مثلاً «یالوم» و «مت هیگ» و … شاهد هستیم.
معضل دیگر این آشفته بازار، به ترجمههای موازی و رقابتی برمیگردد که به این آشفتگیها دامن میزند.
بارها مخاطبان حرفهایتر، یا فعالان حوزه کتاب، از ناشران مطرح خواستهاند که به جای صرف هزینه و زمان برای ترجمه و چاپ آثاری تکراری که دهها نمونهی مشابه از زبان اصلی یا واسط آن در بازار کتاب موجود است و دستکم چندین نمونه از آنها، برگردانهای خوب و ماندگاری هستند، به نشر آثار شناختهنشده بپردازند، اما ناشران، بهدلیل عدم ریسکپذیری، ترجمهی چندبارهی عناوینی که فروش آنها تضمینشده باشد را ترجیح میدهند.
عرضهی ایندست آثار بهقدری زیاد است که میتوان به دهها و صدها نمونه از آنها اشاره کرد.
آثاری که ناشر، کمترین میزان حقالترجمه را میپردازد و اثر را اکثراً با کیفیتی نازل و در مواردی نادر حتی با ظاهری مشتریپسند و خوشآب و رنگ روانه بازار کتاب میکند، اما همه میدانیم سوددهی هنگفت و بسیار بالایی از چاپ ایندست آثار نصیبش میشود. و جالب اینکه دعواهای تأسفبار بلاگرهایی (که خود این بلاگرها تبدیل به معضلی بزرگتر برای حوزه کتاب و تبلیغ و عرضهی آثار بیارزش شدهاند و باید در مطالبی مفصل و جداگانه به معضل خود این بلاگرهای بهاصطلاح «درصدی» که بهتازگی و با رشدی چشمگیر و تأسفبار، کتابفروش هم شدهاند و آبروی اسم کتاب و کتابفروشی را بر باد دادهاند پرداخت!) که در ازای دریافت مبالغی از ناشران، مخاطبان بیاطلاع یا کماطلاع و ناآگاه را به گمراهی میکشاند و با ترفندهایی عجیب و غریب و حتی با جنجالها و مشاجراتی، سعی در بدنام کردن همکارانشان دارند، تا بتوانند خودشان این آثار را هرگونه که هست، به این دسته از مخاطبین اتفاقاً پرشمار قالب نمایند!
اتفاقاً برخلاف تصور عموم که گمان میرود صنعت نشر، بهدلیل تورم یا تیراژهای اندک، صنعت پولساز یا سودآوری نیست، اما، همچنان چاپ و انتشار کتاب در همین سرزمین، از سودآوری قابلتوجهی برخوردار است و به سادگی و با نگاهی اجمالی به فهرست آثار منتشرشده که توسط «خانه کتاب» اعلام میشود و یا با نگاهی سطحیتر به میزان روزافزون عناوین منتشره، به سودآوریهای چنان کلانی میرسند که هر روزه شاهد افتتاح شعبههای چندم و چندم فلان ناشران بهاصطلاح معتبر در جایجای پایتخت و شهرستانها و حتی کشورهای همجوار هستیم. طیف گستردهای از ناشران بعضاً معتبر و باسابقه که درکلیت، اتفاقاً کارنامه کیفی و کمی قابلقبولی هم دارند، تا ناشرانی که با ارائه صرفاً آثار پالپ و عامهپسند داستانی و روانشناسی و موفقیت و زرد و توسعه فردی، به نوبت چاپهایی دو یا حتی سه رقمی رسیدهاند.
هر ساله در نمایشگاه کتاب تهران، علیرغم اینکه در کلیت نمایشگاهی کتاب، اختلافنظرهایی جدی وجود دارد و یا با وجود گرانی اجارهبهای غرفهها و پرداخت هزینهها یا حقالزحمهی فروشندگان و تبلیغات و …، در پایان کار و با بررسی آمارهای ارائهشده، شاهد فروشهای چند میلیاردی بسیاری از ناشران بیکیفیت هستیم! بهگونهای که با وجود تورمهای روزانه و گرانیها و مشکلات عدیدهی دیگر، اما ناشران با نازلتر کردن کیفیت آثارشان، که اخیراً حتی به کوچکتر کردن قطع و اندازههای استاندارد هم رسیدهاند! باز در حال برنامهریزی برای سوددهی بیشتر به هر قیمتی در سال مالی پیشرویشان هستند!
درست است که نشر هم مثل هر صنعت دیگری نیاز به گردش مالی مناسب و سودآوری دارد، اما دیدهایم که میتوان با چاپ آثار پرمخاطب و با کیفیت و غیرتکراری نیز، هم به سوددهی قابلتوجه و گردش مالی مناسب رسید و هم کاری فرهنگی و درخور نام ناشری خوشنام با کارنامهای شرافتمندانه، ماندگار و قابلدفاع انجام داد.
در کنار انتقاداتی که ذکر کردم، اما، نباید انتشار ایندست از آثار تکراری را مثلاً با ارائهی ترجمهای بهروز از یک ترجمه کلاسیک قدیمی اشتباه گرفت، زیرا به قول مترجم کهنهکار جناب آقای «سروش حبیبی»، هر اثر کلاسیک مهمی هر ۱۵ یا ۲۰ سال نیاز به ارائهی ترجمهای بهروز و مناسبِ زبان متغیر امروزی دارد، یا لااقل باید ویرایشی نو از آن ارائه داد، که متأسفانه بهجز ناشرینی معدود و با کیفیت، ناشران پرمخاطب و پرفروش دیگر، حتی حاضر به ارائهی ویرایشی تازه از فلان اثر ترجمه و منتشرشده خود در چند دههی گذشته نیز نیستند!
اثری که مثلاً در دهه ۲۰ یا ۳۰ ترجمه شده و پس از این همه سال نیاز به ویرایش دارد، نه تنها ویراستاری نمیشود، بلکه با اشتباهات تایپی بیشتر و یا ممیزیهای جدیدتر، در هر چاپ، بدخوانتر و نامفهومتر هم میشود! (متأسفانه بدلیل هجمههای احتمالی ناشران و اعوان و انصارشان، معذور از نام بردن مشخص از اسامی آثار هستم، در غیر این صورت میتوانم نام چندین و چند اثر را پشت سر هم ردیف کنم که از نوع ذکرشده در بالا هستند.)
به نظر نگارنده، تنها راهکار مناسبی که برای شناخت آثار خوب از ناخوب در این آشفته بازار فعلی میماند، دقت و تحقیقی حداقلی توسط خریدار قبل از انتخاب کتاب است که بهجای هجمهها به نظر نگارنده، تنها راهکار مناسبی که برای شناخت آثار خوب از ناخوب در این آشفته بازار فعلی می ماند، دقت و تحقیقی حداقلی توسط خریدار قبل از انتخاب کتاب است که به جای هجمهها یا اصطلاحاً نفرتپراکنیهای بیثمر در صفحات مجازی ناشرین یا مترجمین یا مخاطبان دیگر، با انتخابهای درست، مانع پرفروش شدن آثار تکراری یا بیارزش شوند تا ناشر نیز از سر اجبار و هراس از ضرر مالی، به سراغ عرضهی آثار تکراری نرود.