مرتضی برزگر: بعد از مرگ دوباره برمی‌گردم

مرتضی برزگر، متولد بیست‌و‌پنجم خرداد ۱۳۶۰ در تهران، نویسنده‌ای‌ است که هم‌زمان با جهان داستان، در مسیر سیم‌ها و سرورها نیز راه می‌رود. او متخصص فناوری اطلاعات است؛ اما قلبش میان کلمات و روایت‌ها می‌تپد. برزگر از سال ۱۳۸۴ تا امروز، نه‌فقط در نوشتن، که در آموختن و آموزش داستان‌نویسی نیز حضوری پیوسته و زنده داشته. او کارگاه‌های متعددی را در نشر چشمه، مؤسسه‌ی بهاران و دیگر فضاهای فرهنگی برگزار کرده و حتی در روزگار قرنطینه، کلاس‌های آنلاینش را از پشت مانیتور ادامه داده تا چراغ روایت خاموش نماند. او دو اثر داستانی منتشرشده دارد: نخست «قلب نارنجی فرشته» که مجموعه‌ای است از داستان‌های کوتاه و سپس «اعترافات هولناک لاک‌پشت مرده» که رمانی است با ساختاری اپیزودیک. هر دو کتاب را نشر چشمه به چاپ رسانده است. برزگر در زیست خود، میان حرفه‌ی فناورانه و دغدغه‌ی ادبیات، پلی ساخته از جنس تجربه و از خلال آن مسیر آموزش و خلق را هم‌زمان پیموده است.

ستاره روشن

به‌عنوان یک نویسنده که در کنار خلق آثار، به آموزش داستان‌نویسی هم می‌پردازید، فکر می‌کنید داستان‌نویسی یک مهارت آموختنی است یا بیشتر یک استعداد ذاتی؟ 

  • از نظر من نوشتن، همانند دیگر هنرها و علوم، امری آموختنی است. آنچه به‌عنوان استعداد در نوشتن نیاز داریم، نه امری ماورایی یا ذاتی، بلکه همان توان برخاستن، قلم به دست گرفتن، و انگشت گذاشتن روی کیبورد برای آغاز است. به نظر من، همین که کسی تصمیم می‌گیرد بنویسد و برایش تلاش می‌کند، یعنی درونش نیازی هست، کششی هست، چیزی که می‌خواهد به واژه، به چرخه‌ای از داستان، به شکلی از نوشتار بدل شود.
  • نکته‌ی مهمی که از زبان تئوری‌پردازان، استادان نوشتن و نویسندگان بزرگ شنیده‌ام، این است که نوشتن به نبوغ نیاز ندارد. نوشتن به تکرار و تمرین نیاز دارد. با یادگیری مهارت‌ها، تکنیک‌ها و فرمول‌های نوشتن و باز هم تأکید می‌کنم، با تمرین، تمرین، تمرین، می‌توان به سطحی استاندارد در نوشتن رسید. این‌که آن استاندارد دقیقاً کجاست، به نظر من، ما و جهانِ پیرامونمان آن را تعیین می‌کنیم.
  • آیا ممکن است روزی نویسنده‌ای در حد چخوف بشوم؟ نمی‌دانم. شاید حتی بهتر شوید. شاید مثل چخوف، یا شاید هم ضعیف‌تر؛ اما دست‌کم می‌توان به سطحی قابل‌قبول، استاندارد و رضایت‌بخش رسید.

پس عامل اصلی موفقیت در این مسیر را تمرین و تلاش می‌دانید.

  • خب، اگر بخواهم مثالی بزنم فقط مربوط به ادبیات نمی‌شود: تصور می‌کنم همه‌ی آدم‌ها می‌توانند، با تمرین کافی، وارد رشته‌ی پزشکی شوند. یکی شاید با ده ساعت تمرین در روز و دیگری با دو ساعت؛ اما قرار نیست همه پروفسور سمیعی یا آن پزشک مشهور با «پنجه‌ی طلا» بشوند. شاید آن‌هایی که درباره‌ی نبوغ در ادبیات حرف می‌زنند، فقط درباره‌ی چند نویسنده‌ی خارق‌العاده صحبت می‌کنند؛ درحالی‌که نویسندگان سطح‌بالای بسیاری هستند که رسیدن به سطح آن‌ها کاملاً ممکن است. پس آیا نوشتن به نبوغ نیاز دارد؟ اگر باشد، چه بهتر؛ اما ضرورتی ندارد. آنچه نیاز داریم، تلاش است. تلاش، تلاش، تلاش.

در دنیای امروز که فضای دیجیتال و رسانه‌های اجتماعی به‌شدت پررنگ شده‌اند، آیا هنوز هم می‌توان انتظار داشت که ادبیات داستانی تأثیر عمیقی بر جامعه بگذارد؟

  •  بله. بی‌تردید رسانه‌ها، فضای اجتماعی و البته شتاب مخاطب برای سریع‌تر خواندن یا حتی گاه نیمه‌کاره رها کردن یک متن، قطعاً تأثیری عمیق بر ادبیات خواهند گذاشت؛ اما من باور دارم هیچ روزی در زندگی انسان نیست که در آن نیاز به قصه و داستان احساس نشود.

پس باید شکل روایت‌ها تغییر کند؟

  • فرض کنید روزی تکنولوژی آن‌قدر پیشرفت کند که دیگر به خریدن تلویزیون نیازی نباشد و ما بتوانیم تمام دیوارهای خانه‌مان را با صفحات نمایشی خارق‌العاده و 4k بپوشانیم؛ اما اگر آن تلویزیون خاموش باشد، چه ارزشی دارد؟ در نهایت، آنچه ما را با خود می‌برد، آنچه ما را نگه می‌دارد، قصه‌ها هستند. و البته قصه‌گوها.
  • ادبیات، در تمام دوره‌ها، بر زندگی انسان‌ها اثر گذاشته است. اصلاً هر جا خواسته‌اند تأثیر بگذارند، از قصه استفاده کرده‌اند. نگاهی به دنیای تبلیغات بیندازید. کافی است برای یک محصول متوسط قصه‌ای طراحی کنند تا همان محصول بسیار درخشان‌تر جلوه کند و فروش بیشتری داشته باشد.
  • من معتقدم هیچ روزی نیست که آدمیزاد از خواب برخیزد و به این فکر نکند که «قصه‌ی امروز چیست؟»، یا «امروز چه پیش خواهد آمد؟». شاید شکل‌های تازه‌تری از روایت را تجربه کنیم. شاید داستان‌هایمان مدرن‌تر و متنوع‌تر شوند؛ اما نیاز انسان به شنیدن قصه، به دنبال کردن روایت، هرگز از میان نخواهد رفت.
بعد از مرگ دوباره برمی‌گردم مصاحبه با مرتضی برزگر

شما در آثار خود به چه درون‌مایه یا دغدغه‌ای وفادار مانده‌اید؟

  •  بیشتر نوشته‌های من پیرامون مفهوم فقدان شکل گرفته‌اند. چه در کتاب‌هایم و چه در نوشته‌هایی که در فضای مجازی منتشر می‌کنم.

چرا فقدان؟

  • چون این احساس را بهتر می‌شناسم. بیشتر تجربه‌اش کرده‌ام. و همین احساس است که من را به سوی نوشتن کشانده. به باور من، هر نویسنده‌ای برای نوشتن باید ابتدا به خودش رجوع کند، درونش را بکاود و ببیند چه چیزی او را به حرکت وا‌می‌دارد. چه بر او گذشته و چطور می‌تواند از آن بهره بگیرد.

به نظرتان یک نویسنده باید دغدغه‌ی ثابت و مشخصی داشته باشد یا در هر دوره از زندگی، موضوعات متفاوتی را تجربه کند؟

  • نویسنده باید از جهان شگفت‌انگیز گذشته‌اش، از تجربه‌ها و عمیق‌ترین لایه‌های درونی‌اش، برای روایت قصه‌ای نو استفاده کند. و البته، در بستر داستان، آن‌ها را با خیال درآمیزد.
  • به‌گمانم هر انسان، در دوره‌های گوناگون زندگی، ممکن است دچار تغییر در دغدغه‌ها و درون‌مایه‌های ذهنی‌اش شود. بعید نیست که نویسنده نیز، همچون دیگران، در مسیر زیستن و تجربه و کشف این جهان بی‌نظیر دگرگون شود. ممکن است امروز گونه‌ای بنویسد و فردا به‌گونه‌ای دیگر. و طبیعی است که این تغییرات در جهان داستانی‌اش بازتاب پیدا کنند.

چقدر به الهام در نویسندگی اعتقاد دارید؟

  • من به «الهام در نوشتن» ایمان دارم. ایمان جدی؛ اما «الهامِ نوشتن» چیزی نیست که ناگهان در میانه‌ی راه به سراغ‌ آدم بیاید. نه. این‌گونه نیست. شما باید در نوعی محراب قرار بگیرید تا الهام سر برسد. باید در جایگاهی مشخص باشید. در مسیر باشید. در حالت پذیرش.

آیا یک نویسنده باید منتظر الهام باشد، یا آن را با تلاش و تمرین خلق کند؟

  • همان‌گونه که یک پرستار، هنگام ورود به بیمارستان، روپوشش را می‌پوشد و آماده‌ی ایفای نقش می‌شود، نویسنده نیز برای نوشتن، باید لباس نوشتن را بر تن کند. باید خود را در مرکز جهان نوشتن قرار دهد. باید به جهان اعلام کند: «نویسنده‌ای آماده است. کسی که آمده تا واژه بیافریند، شخصیت خلق کند، داستان بسازد.»
  • بودن در مسیر، به‌راستی درهای جهان را به رویمان می‌گشاید. من عمیقاً باور دارم که هرآنچه در جست‌وجوی آن باشیم، جهان آن را برایمان مهیا می‌کند. ما با جست‌وجو، با طلب، به جهان نشان می‌دهیم چه می‌خواهیم و جهان نیز همان را پاسخ می‌دهد.
  • پس بله. به الهام اعتقاد دارم، اما نه الهامی تصادفی و بی‌مقدمه. این الهام از راه مداومت در نوشتن می‌آید. با تکرار، با تمرین، با بودن در محرابِ نوشتن: جایی مقدس که ما را به خود فرامی‌خواند. آن اتاقی که مخصوص خود ماست. ویرجینیا وولف گفته بود: «هر نویسنده باید اتاقی مخصوص به خود داشته باشد.» جایی برای تمرکز، برای خلوت، برای احضار جهانِ ایده‌ها، جهانِ قصه‌ها، جهانِ گذشته‌ها… تا همه‌ی آن‌ها را به کلمه بدل کنیم، به روایت، به ادبیات.
بعد از مرگ دوباره برمی‌گردم مصاحبه با مرتضی برزگر

از دید شما، ادبیات معاصر ایران چه ویژگی یا نقطه‌ضعفی دارد که باید بیشتر به آن توجه شود؟

  • من هنوز خودم را هنرجوی داستان‌نویسی می‌دانم: کسی که در مسیر یادگیری است و رموز، فرمول‌ها و تکنیک‌های جهان نوشتن را آرام‌آرام می‌آموزد. من همواره تلاش می‌کنم خودم را به‌روز نگه دارم.
  • اگر بخواهم از نقطه ضعفی بگویم که احساس می‌کنم در داستان نویسی فارسی بیشتر به چشم می آید، این است که ما هنوز تسلط کاملی بر تکنیک‌ها نداریم. هنوز نقش «علم» را در ادبیات جدی نگرفته‌ایم. یا اگر هم گرفته‌ایم، به‌اندازه‌ی کافی نبوده.
  • پیش از آن‌که بتوانیم محصولاتی استاندارد خلق کنیم، سعی می‌کنیم خرق عادت کنیم. به‌جای آن‌که چند داستان درست‌حسابی، فرموله و هماهنگ با جریان‌های جهانی ادبیات بنویسیم، از همان ابتدا می‌خواهیم دست به تجربه‌های متفاوت و ساختارشکنانه بزنیم. و این، به باور من، ما را عقب می‌اندازد.

بله فکر می‌کنم در هنر و ادبیات این موضوع جدی است. مثلاً پیکاسو نمی‌توانست در خلق و ادامه‌ی کوبیسم بدرخشد اگر قواعد پایه نقاشی و واقع‌گرایی را از بر نبود.

  • بله. خرق عادت زمانی معنا دارد که «عادت» را به‌درستی بلد باشیم. کسی که قوانین را می‌شکند، باید ابتدا آن‌ها را شناخته باشد. کسی که می‌خواهد شیوه‌ای نو در پیش بگیرد، باید نخست به شیوه‌های موجود مسلط شده باشد. به همین خاطر فکر می‌کنم ما در جهان نوشتن، باید کمی به عقب بازگردیم، به مقدمات، به تئوری‌ها. باید بیشتر بخوانیم، بیشتر یاد بگیریم و یقین دارم که مسیر پیشرفت در قصه‌گویی و مهارت نوشتن از همین‌جا می‌گذرد.

اگر روزی قرار باشد داستان زندگی خودتان را بنویسید، فکر می‌کنید با چه جمله‌ای آن را شروع می‌کنید؟

  • «او گفته بود که بعد از مرگ دوباره برمی‌گردد.»

از اثر جدیدتان چه خبر؟ 

  • من به‌تازگی یک مجموعه‌داستان تازه با عنوان فعلی «اتحادیه‌ی مردگان» را به ناشر تحویل داده‌ام. امیدوارم که مراحل دریافت مجوز، بررسی ارشاد و چاپ، هرچه زودتر طی شود تا بتوانم این مجموعه را با خوانندگان داستان به اشتراک بگذارم.

سپاس از اینکه همراه ما بودید.

  • از شما صمیمانه تشکر می‌کنم برای وقت، انرژی و مهربانی‌تان و همین‌طور به‌خاطر دعوت ارزشمندتان برای این مصاحبه.
به اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Prove your humanity: 2   +   4   =