به دختر پروفسور استانگرسون در خانهی خود سوءقصد میشود. این جنایت درست در اتاق شخصی و محفوظ دوشیزه استانگرسون صورت میگیرد. اتاقی که به هیچکجا راه ندارد و دَرِ آن نیز از داخل قفل میشود. در شب سوءقصد صدای شلیک تپانچه به گوش همگان میرسد و پس از گشودن در اتاق زرد جای دستِ خونی قاتل بر پیکرهی دیوار دیده میشود و ردپای او در عمارت نشانگر این است که شیطانی خیالی مرتکب جرم نشده و حقیقتاً قاتلی وجود دارد.
داستان از زبان سنکلرِ وکیل روایت میشود که به کمک روزنامهنگار جوانی به نام رولتبی در عمارت استانگرسون ساکن شدهاند تا به کشف معمای راز اتاق زرد خاتمه دهند. مظنون اصلی این سوءقصد آقای دارزک نامزد دوشیزه است که برخلاف مدارک رابطهای عاشقانه با بانوی خود دارد.
گاستون لورو حقوقدان و روزنامهنگار فرانسوی در سال ۱۹۰۷ اولین رمان خود را با عنوان «راز اتاق زرد» منتشر کرد. از منظر داستانی این کتاب را میتوان متعلق به ژانر معمایی دانست و دستهبندی آن در ژانر جنایی عملی است اشتباه و ناامیدکننده برای مخاطب. راز اتاق زرد با دیدگاهی فلسفی و فاصلهدار از مسئولیت اجتماعی داستان را روایت میکند. چهارچوب و منطق رمان جنایی اعم از گشتن بهدنبال مقصود ضارب یا وارد شدن به انگیزهی پنهانی افراد خانواده تا به انتهای کتاب بررسی نمیشود و شاید همین نمونهها کافی باشد تا بگوییم لورو قصد داشته ما را با معما و هیجان سرگرم کند. شخصیتپردازی لورو نیز ممکن است نقطهقوت قلم او باشد. کاراکتر رولتبی تقریباً پخته و استخواندار است؛ هرچند که دربارهی سنکلر یعنی شخصیت اول و دیگر کاراکترها نمیتوان چنین نظر صریحی داد.
درنهایت «راز اتاق زرد» با وجود ضعفهای کمابیش در ترجمه و ویرایش ارزش خواندن دارد.