بررسى ژانر
بنمایهی داستانهاى عاشقانه اساساً تعلیق در میان روابط انسانى و شرح احساسات طرفین در قالب پیرنگهاى اجتماعى است؛ اما در این نوولا ما با اثرى روانشناختى منبابِ تعریف عشق و تضادهاى رفتارى و کنشهاى اجتماعى مابین افراد طرف هستیم. به همین سبب شاید بتوان گفت «برف تابستانى» برخلاف نام غلطاندازش بهطور محض در ژانر عاشقانه جا نمیگیرد.
پیرنگ داستان
مردى درحال مرور خاطرات خود بررسى میکند که دو زن در زندگى عاشقانهاش چه نقشى داشتهاند. در همین میان ریشه و معانى عشق برایش رنگوبوى دیگرى میگیرد.
توصیفات اکسپرسیونیستى
ایرانمهر را میتوان استاد توصیفات اکسپرسیونیستى دانست. چهبسا در اثر پیشین او یعنى «اسم تمام مردهاى تهران علیرضاست» هم این هنر مشاهده میشود. ایرانمهر از بیان مستقیم اتفاقات طفره رفته و همین مهم حالوهوای آثارش را از رئالیسم محض به سورئالیسم پنهان تغییر میدهد. اصولاً این شیوهى نگارش براى کتب رئال توصیه نمیشود، مگر اینکه نویسنده بتواند فضاى روایی و حدیث نفس اولشخصش را بهدرستى کنترل کرده و بهسمت خیالات ذهنى معنادار ببرد.
گشتى در زمانه
داستان کتاب به ۳۰ سال قبل در شهر مشهد و بعد هم گیلان باز میگردد. نوستالژىهاى زمانه و همچنین عاشقانهی ظریف داستان، یادآور آثار کلاسیک است که احتمالاً خواندنش را براى مخاطب دلچسبتر میکند.
آیا شما مخاطب این کتاب هستید؟
برداشت من از این کتاب، بررسى احساسات آدمى در گذر زمان بود. در جایی از کتاب آمده: «ما عاشق نقاط ضعف یکدیگر میشویم.» و این خط نظرم را بسیار جلب کرد. چهبسا که ضعفها همیشه افراد را به هم نزدیکتر میکنند. حقیقتاً ضعفها همان رازهاى مهمى هستند که از دو فرد غریبه، رابطهاى محکمتر از پیوند خونى میسازند. شاید رسالت کتاب این بود که خودآگاهى و ارزش عشق و همینطور اهمیت گذرزمان را به ما یادآورى کند.
پینوشت: ایرانمهر نویسندهاى کارکشته و آشنا به نقد است. او در خط آخر کتاب چیزی نوشته که نتوانستم نقدى به کل داستان داشته باشم. شاید وجهتمایز نویسندگان قدیمى با نویسندگان نسل نو همین هوش آگاهانهشان باشد که از جانب بنده جای تقدیر دارد.