سادهنویسى و فرار از توصیف
کتاب دوم بهصورت اولشخص و این بار از زبان کوپر روایت میشود. تمام اتفاقاتى که مارشال از سر گذرانده در این کتاب از زبان کوپر و زاویهدید او بازگو میشود. شاید فکر کنید: «چقدر خسته کننده!» اما اشتباه نکنید. کتاب دوم را میتوان مغز کاهوى این سهگانه دانست: نهتنها بهخاطر اینکه کوپر شخصیت محبوبترى از مارشال دارد، بلکه به این خاطر که هم آموزندهتر است و هم هیجان بیشترى دارد.
داستان سیاهى
سیاهى جایی است که مردهها بهطور موقت در آن زندگى میکنند. جایی شبیه برزخ، اما متفاوت و مدرن. جادهاى که مکهیل نامش را «مورفیوس» گذاشته و کل این سهگانه بر پایهی آن میچرخد.
وقایع کتاب دوم براى افرادى که عزیزان خود را از دست دادهاند تاحدى دلگرمکننده است. تو گویی مکهیل از زبان کوپر به تمام افراد داغدار دلدارى داده که مرگ چندان هم مزخرف و خسته کننده نیست و احتمالاً افرادى که آنور هستند هم تفریحات خوبى دارند؛ اما براى کوپر اوضاع آنقدرها هم خوش پیش نمیرود.
سربازى به نام «دامون» از زمان اسکندر مقدونى قصد دارد با توطئهچینی مرز جهان زندگان و مردگان را نابود کند و با سپاهش به روشنایی برگردد. این سرباز همان شخصى بود که باعث فروپاشیدن زندگى کوپر شد؛ پس کوپر در تلاش است راز قتل خودش را پیدا کند و همینطور از دوستش مارشال که هنوز در دنیاى زندههاست محافظت کند.
ایستگاه دردسر
مکهیل در تغییر لحن بین مارشال و کوپر به زیبایی از تکنیک شخصیت و رفتارسنجى استفاده کرده. دو دوست احتمالاً بسیار شبیه هم هستند و حتی تکیهکلامهاى مشترکى هم دارند؛ اما وقتى داستان را از زبان هرکدام میخوانیم بهراحتى تشخیص میدهیم که کوپر هیچ ربطى به راوى قبلى یعنى مارشال ندارد. مکهیل فضاسازى را به اندازهاى ملموس درآورده که این سهگانه در عین خوشخوان بودن براى مخاطب در هر نقطه از جهان ملموس باشد. شاید بتوان گفت حداقلِ توصیف، زیرساخت خوب، فضاسازى حرفهاى و همچنین پلات قوى با منطق درونى درست مسبب ساخت چنین اثر منسجم و درستى شده و اغراق نیست اگر بگویم مکهیل هم همانند آنتونی هوروویتس به جرگهى نویسندگان بىنقص محبوبم در ادبیات گمانهزن پیوست.
معرفی جلدهای دیگر:
سهگانهى «جادهی مورفیوس» اثرى از دی. جی. مکهیل؛ جلد اول: روشنى
سهگانهى «جادهی مورفیوس» اثرى از دی. جی. مکهیل؛ جلد سوم: خونزار