پشت‌پرده‌ی یک سقوط مرموز؛ تحلیل یک قتل در رمان «معادله‌ی نیمه‌ی تابستان»

«معادله‌ی نیمه‌ی تابستان» اثر کیگو هیگاشینو، با ترجمه‌ی سعیده قاسمیان و ۴۶۷ صفحه، در سال ۱۴۰۱ از نشر چترنگ منتشر شده است.

مهزاد ایمان

شبی در شهر بندری هاری واقع در استان شیزوئوکا، کارآگاهی بازنشسته به نام تسوکاهارا ماساتسوگو از دیواره‌ی ساحلی سقوط می‌کند و می‌میرد؛ اما در نتیجه‌ی تحقیقات، بر ما آشکار می‌شود که آنچه رخ داده نه تصادف، که قتل بوده است. حال، قاتل، انگیزه و چگونگی وقوع قتل باید شناسایی و کشف شود.

شهرت هیگاشینو از آثار جنایی‌معمایی اوست. رمان‌های او عمدتاً دربرگیرنده‌ی مضامین علمی و روان‌شناختی هستند. جزئیات و روابط انسانی حضوری پررنگ در داستان‌هایش دارند. وقایع داستان‌های او در بستری کاملاً ژاپنی رخ می‌دهند. هیگاشینو کاملاً شرقی، یا اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم، «کاملاً ژاپنی» می‌نویسد. برایش مهم است که وقتی خواننده‌ای رمان‌های او را می‌خواند، بداند که درحال خواندن اثری تماماً ژاپنی است. او اصلاً خودش گفته که دوست دارد خوانندگان آثارش بدانند که ژاپنی‌ها چطور فکر می‌کنند و چطور عاشق یا دچار نفرت می‌شوند. که البته این به‌هیچ‌وجه نباید باعث تعجبتان شود؛ چراکه هر نویسنده‌ی ژاپنی در وهله‌ی اول برای مردم کشورش می‌نویسد و این بدون استثنا درباره‌ی همه‌ی نویسنده‌های ژاپن صدق می‌کند. حتی درباره‌ی جناب ایشی‌گورو یا جناب موراکامی، مهم نیست که چقدر تحت تأثیر نویسندگان غرب باشند: یک ژاپنی همیشه ژاپنی باقی می‌ماند.

معادله‌ی نیمه‌ی تابستان، سومین جلد از مجموعه‌ی جنایی‌معماییِ کارآگاه گالیله است. هیگاشینو در بیشتر آثار کارآگاهی خود از سبک خاصی استفاده می‌کند. در داستان‌های او، عموماً قاتل و مقتول کاملاً مشخص‌اند و آنچه مبهم است، انگیزه و چگونگیِ ارتکاب قتل است (فداکاری مظنونِ X و رستگاری یک قدیسه). اما در رمان معادله‌ی نیمه‌ی تابستان، قاتل هم نامشخص و پنهان است و همین تعلیق و کششی بی‌نهایت برای خواننده ایجاد می‌کند و او را وامی‌دارد که با کنجکاوی بسیار و با ذهنی که به چالش کشیده شده، تا صفحه‌ی آخر کتاب پیش برود و سر از ماجرا دربیاورد.

از همان صفحه‌ی اول، تابستان می‌زند توی صورتتان و شما مدام احساس گرما می‌کنید. داستان‌های هیگاشینو (درست مثل بیشتر نویسنده‌های ژاپنی) فضاسازی‌های قوی دارند، تاحدی که شما می‌توانید حتی شرجی بودن هوا را هم احساس کنید. در معادله‌ی نیمه‌ی تابستان، از شهر بندری‌ساحلیِ هاری، به‌مثابه‌ی شخصیت استفاده شده: انگار که جان دارد و شاهد تمام رویدادهاست (شهر/مکان، به‌مثابه‌ی شخصیت).

جذاب‌ترین و اصلی‌ترین شخصیت این کتاب (و این مجموعه)، کارآگاه گالیله است (که عنوان مجموعه نیز برگرفته از نام مستعار اوست). نامِ حقیقی او «مانابو یوکاوا» است. او یک فیزیک‌دان است، آن هم از نوع نابغه‌اش. در این رمان، یوکاوا از نام و پیشه‌ی حقیقی خود برای پوشاندن نام مستعار و حرفه‌ی کارآگاهی‌اش بهره برده است. نمی‌توان کاراکتر گالیله را با شخصیت کلاسیکی چون شرلوک هولمز مقایسه کرد؛ هرچند این دو فاصله‌ی بسیار زیادی هم از یکدیگر ندارند. به‌طور کلی، گالیله انسانی کاریزماتیک و بسیار باهوش است و سلاح او علم است و داده و در پس ظاهر سرد و بی‌روحش، قلبی بزرگ و مهربان دارد.

معادله‌ی نیمه‌ی تابستان اثر جنایی‌‌معماییِ درخور توجهی است که با روایت پرتعلیق و پایان شوکه‌کننده‌اش تا مدت‌ها در ذهن خواننده باقی می‌ماند.

تکه‌ای از کتاب

کیوهه خودش را جمع کرده و همان‌جا سر جایش خشکش زده بود. کم‌کم خودش را مجبور کرد تا برگردد و آهسته از راهرو بگذرد و همه‌ی تلاشش را به کار بَرَد تا بی‌سروصدا روی کف‌پوش‌های قدیمی قدم بردارد.

مستقیم به اتاقش رفته و روی رختخوابش خزیده بود. پیش‌آگاهیِ ترسناک و سیاهی روی قفسه‌ی سینه‌اش فشار می‌آورد و انگار قرار نبود هیچ‌وقت قلبش از آن‌طور تاپ‌تاپ‌کردن دست بردارد. چیزی را از او مخفی می‌کردند، اما او که احمق نبود. چیزی داشت اتفاق می‌افتاد، چیزی بد. وگرنه چه دلیلی داشته که شوهرعمه‌اش آن‌طور صحبت کند؟ آن هم با صدایی که او را شبیه به آدم‌های وحشتناکی می‌کرد که حرف‌های وحشتناک می‌زنند.

به اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Prove your humanity: 4   +   4   =