یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین رمانهای قرن بیستم، رمان صد سال تنهایی نوشتهی گابریل گارسیا مارکز، نویسندهی کلمبیایی است. این رمان در همان بدو ورود به بازار نشر تاکنون با استقبال اهالی فرهنگ و ادب مواجه شده است. صد سال تنهایی شاهکاری در شاخهی موضوعی رئالیسم جادویی است و نماینده مهمی از ادبیات آمریکای لاتین به حساب میآید.
ترجمهی فارسی این کتاب از نشرهای مختلفی انتشار پیدا کرده است. نسخهی معروف و ابتدایی آن از انتشارات امیر کبیر با ترجمهی آقای بهمن فرزانه روانهی بازار نشر شده است که حاوی ۴۶۳ صفحه است.
در این داستان بلند، راوی قصه دانای کل است و محوریت داستان بر پایهی زندگی خانوادهی بوئندیا است که گذران لحظات پرالتهاب و ماجراجویانهی هفت نسل از این خانواده را به ترتیب بازگو و نمایان میکند تااینکه یک نفر از این خانواده به کشف وجودی معنا میپردازد و دست به اکتشاف میزند و سعی میکند مسیر تاریخمصرفگذشتهی قبل را از تکرار خارج کرده و طرحی نو برای خود ایجاد کند. افراد خانواده بوئندیا نسلاندرنسل دچار خبط و اشتباهاتی مشترک در زمینهی عشقِ ممنوعه، جنگ، انزوا و… میشوند. این چرخه تا جایی ادامه مییابد که آخرین بازمانده سعی میکند این چرخه ی معیوب تکرارشونده را درهم بشکند و با کشف معنای تازهی زندگی، برای سرنوشت خود راه جدیدی را دنبال کند.
در فضای قصه، شخصیتها و تیپها و الگوها مدام تکرار میشوند؛ اما یک عنصر همیشگی است و آن هم «تنهایی» است. تنهایی در زمینههای مختلف نظیر تنهایی در عشق، تنهایی در دانایی و دانش، تنهایی در قدرت و… .
از طرفی، دیدگاهِ مارکز به مقولهی زمان، کاملاً تکرارشونده و مدور است. گویی او فکر میکند که زمان آنقدر تکرار میشود و حوادث آنقدر به همان شکل و رسم پیش میآید تا انسان خود را عامل تغییر ببیند و تصمیمی را با اختیار خود در این چرخهی متناوب اتخاذ کند. او میتواند با اندکی تعقل و تفکر و عبرتآموزی از آموختههای خود بهره گیرد و سرنوشتی متفاوت را برای خود و بعد از خود رقم بزند.
در بُعد دیگر ماجرا، داستان بر پایه و مبنای رئالیسم جادویی نگاشته شده است؛ یعنی توأمان با روزمرگی و گذران اتفاقات عادی روزمره، شاهد حضور ارواح زنده و بارانهای چندصدساله و فضایی آمیخته با رؤیا هستیم. مارکز تلاش کرده است تصاویر و دنیایی خلق کند که مرز و خطفاصلهای میان جهان واقعیت و رؤیا در آن قائل نباشد؛ بنابراین ما شاهد تصاویری رؤیایی و درعینحال واقعی هستیم. این قوت نوشتاری برگرفته از فرهنگ و خلقوخوی مردم امریکای لاتین است که او درون کتابش بهصورت فرض یا پیشفرض آورده است.
کتاب مضامینی همچون تابوشکنی سنتهای خرافی و بیاساس و همینطور جلوهنمایی عشقهای رمانتیک مدرن یا سنتی را در بر دارد. سبک نوشتاری مارکز بر پایهی قهرمانمحوری و اسطورهسازی است و نویسنده سعی میکند از جزئیات بسیار پردهبرداری کند که این امر خوانندهی اثر را متحیر می کند و تاحدودی در پردهبرداری از معنای زندگی او را به وجد میآورد.
در برشی از کتاب آمده است:
«ملتی که گذشتهی خود را نمی فهمد، محکوم به تکرار و نابودی است و انسانی که از ارتباط با دیگران جدا شود، در تنهایی محو خواهد شد.»
در این داستان، روایتها لایهلایه و درون همند؛ بنابراین طولانی و بههمراه جملههای بلند آورده شده اند. در واقع قصهی صد سال تنهایی، ماکتی از جهان بیرونی است. جهانی که در پی دورانهای متعدد، پیشامدها و حوادث مشابه بسیاری را پشتسر گذاشته است. بهطوری که اگر انسانها قصههای خانوادگی و جامعهشان را فهم نکنند، بهزعم مارکز، محکوم به تکرار و تجربهی دردناکِ حاصل از تعدد دفعات این تکرار خواهند بود تا درس مدنظر را بیاموزند.
صد سال تنهایی تلفیقی از روایت و سبک است. مضمون و درونمایهی اصلی آن تنهایی است: چیزی که انسانها در دنیای مدرن و پستمدرن بهشدت با آن دستوپنجه نرم میکنند.
همینطور چکیدهای از علایق عقیدتی شخصی نویسنده که خود منتقد امپریالیسم و موافق رهبری انقلاب کوباست، در متن قصه مبرهن و هویداست.
در انتها باید گفت این رمان جزو صد رمان برتر جهان به حساب میآید که افراد جستجوگر کتابِ خوب و علاقهمندان پیگیرِ ادبیات باید آن را بخوانند.
