بازاندیشی معرفت‌شناختی در باب یک پدیده‌‌ی فکری: مورد شروین وکیلی

نشرپرس: بهرام روشن‌ضمیر، پژوهشگر ایرانی، در جستاری به نقد روش‌شناسی دکتر شروین وکیلی پرداخته و حجم بالای تولیدات مکتوب او را با استانداردهای علمی مقایسه کرده است. وی معتقد است که کمیت آثار، به‌تنهایی ممکن نیست نشان‌دهنده‌ی ارزش علمی و معرفت‌شناختی آن‌ها باشد و آثار وکیلی فاقد ساختار نظام‌مند پژوهشی و منابع معتبر هستند.

بهرام روشن‌ضمیر

دکتر شروین وکیلی چهره‌ای نسبتاً شناخته‌شده در فضای فکری و فرهنگی ایران است. جدای از حضور پررنگ ایشان در فضاهای مجازی و حقیقی (نظیر کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی)، آنچه ایشان و حامیان فکری‌شان در مواجهه با نقدها همواره بر آن تأکید می‌ورزند، تألیف بیش از یک‌صد عنوان کتاب در حوزه‌هایی همچون جامعه‌شناسی، تاریخ، اسطوره‌شناسی و فلسفه است. این هواداران با استناد به حجم بالای تولید مکتوب و با تأکید بر وجود «پیشنهادهای نو» در آثار ایشان، منتقدان را به خواندن و نقد تک‌تک این آثار فرامی‌خوانند.

در اینجا تلاش می‌شود نشان داده شود که حجم بالای تولیدات مکتوب در حوزه‌های تخصصی متعدد، به‌تنهایی نه‌تنها ارزش معرفت‌شناختی محسوب نمی‌شود، بلکه می‌تواند نشانه‌ای از وجود یک اختلال در فرآیند تولید علم و معنا باشد.

اگر فرض را بر این بگذاریم که آثار وکیلی حاوی اندیشه‌هایی بدیع، تحلیلی و عمیق‌اند، آن‌گاه باید بپذیریم که با نبوغی در مقیاس جهانی و تاریخی روبه‌روییم: خاصه آنکه این حجم از آثار، در فاصله‌ای نسبتاً کوتاه و از سنین جوانی تا میان‌سالی تولید شده‌اند. چنین عملکردی در تاریخ اندیشه، بی‌سابقه و حتی فراتر از متفکرانی چون کانت، مارکس یا دورکیم است: چهره‌هایی که وکیلی به لحاظ رویکرد فرارشته‌ای خود، شاید از آنان الهام گرفته باشد.

برای سنجش بهتر جایگاه ایشان، می‌توان نگاهی تطبیقی به الگوهای پرکار در سنت‌های معتبر نظریه‌پردازی و تولید معنا انداخت. در حوزه‌های فلسفه، علوم اجتماعی و اپیستمولوژی، پدیده‌‌ی «پرکاری فکری» اگرچه نادر، اما مسبوق به سابقه است. با این تفاوت که چنین حجمی از تولید، همواره با عمق تحلیلی، انسجام مفهومی و پذیرش در گفتمان جهانی علم همراه بوده است.

برای نمونه، ارسطو – که از پرکارترین متفکران باستان است – حدود ۳۰ اثر اصیل دارد که آن‌ها نیز حاصل چند دهه تدریس در نهادهای معتبر علمی آن دوره (لیسه) و در چهارچوب نظامی منسجم و نظام‌مند از تفکر هستند. کارل پوپر، از تأثیرگذارترین فیلسوفان علم قرن بیستم، با وجود فعالیت فکری گسترده، تنها حدود ۱۵ اثر عمده دارد که هر یک جایگاه مستحکمی در متون دانشگاهی دارند. میشل فوکو نیز با تأثیر گسترده بر فلسفه‌ی معاصر و علوم انسانی، کمتر از ۲۵ کتاب دارد. شاید تنها چهره‌ شبیه‌ به آقای وکیلی نوآم چامسکی است که بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب دارد؛ اما بخش عمده‌ای از این عناوین، مصاحبه‌ها، گردآوری مقالات پراکنده، و پروژه‌های مشترک‌اند، نه آثاری مستقل و پژوهش‌محور.

در مقابل، در مورد آقای وکیلی، با پدیده‌ای مواجه‌ایم که اگر آثار دیگر ایشان را نیز در نظر بگیریم، حجم تولیدات‌شان به‌راحتی به هزار عنوان نزدیک می‌شود. این حجم که عملاً بی‌سابقه است پرسش‌هایی بنیادین درباره سازوکار تولید، اعتبار و فرآیند داوری آن‌ها برمی‌انگیزد.

در هیچ‌یک از سنت‌های علمی معتبر، کمیت آثار مکتوب به‌تنهایی شاخص اعتبار علمی محسوب نمی‌شود. آنچه معیار منزلت نظری است، کیفیت معرفت‌شناختی، انسجام درونی، سطح تأثیرگذاری بین‌المللی و جایگاه در نظام‌های علمی و دانشگاهی است.

بررسی محتوای آثار آقای دکتر وکیلی، شیوه‌ی ارجاع‌دهی، سبک نگارش و جایگاه آثار وی در فضای آکادمیک داخل و خارج از کشور، تقریباً از همان ابتدا پرسش‌های جدی معرفت‌شناختی ایجاد کرده است. کتاب‌های ایشان اغلب فاقد ساختار نظام‌مند پژوهشی، منابع معتبر و ارجاعات دقیق به متون مرجع‌اند. شیوه‌ مرسوم در این آثار، تفسیر سلیقه‌ای منابع دست‌اول، استناد به آثار پیشین و آینده (زیر چاپ) مؤلف به‌جای متون کلاسیک یا دانشگاهی و اتکا به اتوریته‌‌ی شخصی در فرآیند استدلال است.

در واقع، برگ برنده‌ی گفتار و نوشتار ایشان نه در بنیان نظری، بلکه در بلاغت و زبان‌آوری (رتوریک) نهفته است: سبکی که با بهره‌گیری از مفاهیم نوپرداخته و نوساختار، مخاطب را بمباران اطلاعاتی می‌کند، بی‌‌آنکه بنیانی تحلیلی یا انسجامی روش‌شناختی پیش چشم بگذارد، سبکی یادآور سنت بلاغی سوفسطائیان یونان باستان و‌ اوراتورهای آتن و اسکندریه. اساس این نوع خطابه که پیش از این نیز در ایران در آقای دکتر علی شریعتی تجربه شده بود، مبتنی بر فرآیند فریبنده‌ای از القای کاریزمای فکری پیش از اثبات معرفتی است: به‌جای حرکت از جز به کل، ابتدا کاریزمای مؤلف و نظام فکری‌اش القا می‌شود و سپس مخاطب – معمولاً ناآشنا با مباحث علمی تخصصی – در پی بلاغت او حرکت می‌کند. به بیان ساده، مخاطب فرصت و توان اندیشیدن نیافته و صرفا تلاش کند که جا نماند.

تنها در چنین سازوکاری است که می‌توان تلفیق‌های بی‌قاعده‌‌ی ایشان میان اسطوره‌شناسی، زیست‌شناسی، روان‌شناسی تحلیلی، فلسفه، تاریخ و جامعه‌شناسی را در قالب متونی پذیرفت که بر خلاف ظاهر، عملاً از جنس «شبه‌علم» و گفتمان‌های غیرنقادانه‌اند.

بااین‌حال، می‌توان برای لحظه‌ای فرض را بر آن گذاشت که شاید منتقدان توان درک و شناخت ندارند. این فرض از سوی آقای وکیلی و هوادارانشان مطرح شده است؛ اما خوشبختانه، علم نهادهایی برای ارزیابی و داوری دارد که می‌توانند در مقام معیار بیرونی برای سنجش اعتبار معرفت‌شناختی یک متفکر ایفای نقش کنند.

با اندکی بررسی، به‌ویژه در زمینه‌های مرتبط با مطالعات ایران، روشن می‌شود که تقریباً هیچ‌یک از آثار آقای وکیلی در مجلات علمی دارای فرایند داوری منتشر نشده است. همچنین، ایشان در کنفرانس‌های علمی دانشگاهی در سطح ملی یا بین‌المللی حضور پیدا نمی‌کنند. جایگاه بین‌المللی ایشان عملاً وجود ندارد و در بدنه‌‌ی دانشگاهی نیز اثری از تأثیرگذاری مشاهده نمی‌شود.

نگاهی به صفحه‌‌ی رسمی ایشان در پایگاه «Academia.edu» نیز به‌روشنی تأییدکننده‌ی این وضعیت است. در این صفحه، جستارهایی کوتاه به زبان انگلیسی، در قطع A4 و با سربرگ «انجمن زروان»، به‌عنوان «مقاله» بارگذاری شده‌اند. ایشان چند صد دنبال‌کننده دارد و تنها دو حساب دیگر را دنبال می‌کند. این وضع نشان‌دهنده‌‌ی گسست کامل ایشان از شبکه‌‌ی علمی و تخصصی، حتی رشته‌های خود ایشان جامعه‌شناسی و حشره‌شناسی، است.

با تأکید بر این نکته که به‌دلیل حجم انبوه تولیدات ایشان، ارزیابی کامل ممکن نیست، می‌توان گفت که آقای وکیلی «تقریباً» اثر داوری‌شده ندارند و ازاین‌رو به تألیف کتاب در انتشاراتی‌های بی‌داوری روی می‌آورند.

اگر واقعاً با متفکری نوآور، با حجمی بالا و با کیفیتی ممتاز از تولید علمی روبه‌رو بودیم، انتظار می‌رفت که این فرد در سطح ملی و بین‌المللی شناخته‌شده، محل ارجاع، و در کانون بحث‌های دانشگاهی قرار گرفته باشد. ازآنجاکه چنین جایگاهی برای ایشان متصور نیست، می‌توان با درجه‌ای از اطمینان نتیجه گرفت که یا آثار مزبور از حیث روش‌شناختی و معرفت‌شناختی در سطح بسیار پایینی‌اند، یا آن‌که بخش عمده‌ای از این حجم عظیم تولیدات، نتیجه‌‌ی فرآیندهایی چون کتاب‌سازی، تکرار محتوا، یا تلفیق سطحی اندیشه‌های دیگران است.

در چنین شرایطی، تراکم عددی این آثار نه‌تنها نمی‌تواند دلیلی بر منزلت علمی باشد، بلکه برعکس، می‌تواند نشانگر نوعی رویه‌‌ی غیراستاندارد در تولید نوشتارهایی شبه‌علمی باشد که بیرون از فرآیندهای رسمی داوری علمی و آکادمیک قرار می‌گیرند.

بهرام روشن‌ضمیر
مدرسه‌ی مطالعات عالی پاریس (سوربن) – پژوهشکده‌ی ادیان وابسته به مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه

به اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Prove your humanity: 10   +   10   =