نقدی بر یک کتاب غیرآکادمیک؛ «ماه-یکتاپرستی، دینی از پیامبرِ جنگ و خدای ماه» اثر یوئل ناتان

کتاب «Moon-O-Theism: Religion Of A War And Moon God Prophet» اثر یوئل ناتان (Yoel Natan) در دو جلد و نزدیک به ۱۲۰۰ صفحه نخستین بار در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است. این کتاب را شرکت انتشارات لولو (Lulu Press Inc) منتشر کرده که یک پلتفرم آنلاین چاپ بر اساس تقاضا، خود-انتشاری و توزیع است. در یادداشت حاضر نقدی روش‌شناختی بر این کتاب و آثار مشابه آن در زمینه‌ی مطالعات ادیان انجام شده است.

بهرام روشن‌ضمیر

کتابی غیرآکادمیک از مؤلفی آزاد در زاویه‌دیدِ تجدیدنظرطلبانه درخصوص اسلام که یکی از موضوعاتِ جذابِ مطالعاتِ ادیان در سه دهه‌ی اخیر بوده است. اگرچه چنان‌که گفتم با اثری از یک آکادمیسین روبه‌رو نیستیم، حجم اطلاعاتی که مؤلف درباره‌ی پرستش ماه و دیگر کواکب در شرق نزدیک و تلاشی که برای تطبیقِ آنان با باورهای اسلامی، مسیحی، یهودی و یونانی-رومی در دو جلد و مجموعاً ۱۱۰۰ صفحه نشان داده است، درخور توجه است؛ ازاین‌رو، بااین‌که با کتابی آشفته و سردرگم روبه‌روییم که انبوهی اطلاعات با کمترین سامان در آن ریخته شده‌اند و در نتیجه در ارجاع دادن به آن باید بسیار محتاط بود، در مجموع می‌توان گفت که کتاب – به‌ویژه در مطالعاتِ تطبیقی – بی‌فایده نیست.

پیشنهاد نویسنده‌ی کتاب را پیش‌تر و پس‌تر دیگران هم مطرح کرده‌اند: اینکه «الله»، خدای اسلام، متحول‌شده‌ی خدای ماه (ازجمله سین) در میان عرب‌هاست.

ایرادِ اساسی این‌گونه پژوهش‌ها نداشتنِ یک روشِ معرفت‌شناختی در تعریف و تبیینِ ادیان است. در این‌گونه نگاه‌های آماتوری، بااین‌که تلاش فراوانی در گردآوری داده‌ها صورت می‌گیرد، موفقیتی در نتیجه‌گیری دیده نمی‌شود؛ چراکه شباهتِ میان ادیان لزوماً به‌معنای وام‌گیری و مصادره دانسته شده و همه‌ی اعتبار به آن دین و کیش و مکتبی داده می‌شود که به‌لحاظِ کرونولوژیکی قدیمی‌تر است. در قالبِ این زندانِ روایتی، اسلام به جرمِ اینکه دیرتر از مسیحیت و یهودیت و ادیان و مکاتب دیگر آمده، اصالت ندارد و هرآنچه بگوید چون عنصری شبیه به آن در آن مکاتبِ قدیمی‌تر یافت شده، پس مستقیماً و عامداً از آن برداشته است. از همین روست که یک روز می‌گویند اسلام را سلمان فارسی که ایرانی و مانوی-مزدکی بوده ساخته و روز دیگر اسلام به فرقه‌ای یهودی تبدیل می‌شود که پیروانِ آن عرب‌های یهودی مهاجر به اورشلیم مسیحی بودند.

نمونه‌ی جالب‌ترِ این رویکردها ماجرای پرآب‌وتابِ میتراییسم است. به صرف نام برده شدن از این خدای درجه دو و سه در چند سنگ‌نبشته‌ی آسیای غربی و در سانسکریت، چنین تصور می‌شود که «مهرپرستی دینِ آریایی‌ها پیش از زردشت بوده و با تمام تلاشِ زردشت، میترا با قدرت به جای خود بازگشته و خدای اصلی ایرانیان در دوره‌ی اشکانیان بوده و باعث شده تا ساسانیان آثار آن را محو کنند! اما این دین به اروپا سرایت کرده و بعداً به‌صورت مسیحیت به تداوم ادامه داده است!» این درحالی است که پدیده‌ای به نام «مهرپرستی» هنوز در ایران یافت نشده و میترا را اتفاقاً زردشتیان به‌عنوان ایزدی درجه‌یک برکشیدند. حتی طبقِ نظراتِ منسوخِ «فرانتس کومُن» هم میتراییسم رومی کیشی انحرافی و بدفهمیده‌شده و منشعب از دین زردشتیِ ایرانی در روم بوده است. البته نظراتِ جدیدتر نشان دادند که چنین پیوندی وجود ندارد و میترا صرفاً یک خدای شرقی بود که در دلِ داستان‌های یک آیین رازورزانه و انجمن برادری (و نه دینِ عمومی) در روم قرار گرفت. تحولِ این فرقه‌ی زیرزمینیِ مهم – اما اغراق‌شده – اتفاقاً در دوره‌ای رخ داد (قرون یکم تا سوم میلادی) که مسیحیت نیز پابه‌پای آن به‌شکل موازی وجود داشت و حتی اگر نگوییم که میتراییسم در نمونه‌هایی از مسیحیت متأثر شده است (ادعای پدرانِ مسیحی این بود)، دست‌کم باید هر دو را زاییده‌ی یک بستر یعنی محیطِ دینیِ مشترکشان در روم بدانیم؛ مثلاً می‌دانیم که خورشید در سده‌ی سوم میلادی اهمیتی روزافزون می‌یافت و امپراتورِ روم اورِلیانوس در حکمی به سال ۲۷۴ جشنی ملی به نام خورشیدِ شکست‌ناپذیر (سُل اینویکتوس) سامان داد و این در وضعیتی است که مسیحیان از خیلی پیشتر مسیحِ خود را به شمایل خورشید در آثار هنری نمایش می‌دادند و دست‌کم از اواخر قرن دوم یکشنبه (روز خورشید) را به‌عنوان روز عبادت و روز مقدس خود در هفته گرفته بودند: یعنی زمانی که هنوز روم اهمیتِ زیادی نه به خورشید و نه به یکشنبه نمی‌داد. این کنستانتین کبیر بود که یکشنبه را تعطیل رسمی دانست و به دوگانگی سیستم هفته‌ی متأثر از یهودیان و هشته (سیستم قدیمی رومی) پایان داد. همچنین ژولیانِ مرتد که در میانه‌ی سده‌ی چهارم تلاشی مذبوحانه کرد تا پاگانیسم رومی را نجات دهد نیز «هلیوس‌شاه» (خدای خورشید یونانی) را بر رأس ایزدکده گذاشت و تلاش کرد تحولاتِ مسیحی را بر این آیینِ نوخاسته سوار کند. این یعنی دادوستدها و تحولاتِ میان ادیان یک‌طرفه از سمت دین و آیینِ ظاهراً کهن‌تر به دین و آیینِ نورَس نیست، بلکه مثل همه‌ی فرایندهای تکاملِ فرهنگی، برآمده از برهم‌کنش بر پایه‌ی همان اصلِ اساسی یعنی «انتخاب طبیعی» است.

اتفاقاً جالب این‌که آقای یوئل ناتان نیز در این کتاب خود دقیقاً فرضیه‌ی اثبات‌نشده‌ی میتراییسم ایرانی در روم را، که منشأ بسیاری از عناصر مسیحی دانسته می‌شود، پذیرفته است. دلیلش آن است که این «ناروشِ» مشهور برگ آسِ همه‌ی تجدیدنظرطلبان است تا «رازها» را «افشا» کنند و به ما مردمانِ جاهل و ناآگاه بفهمانند که ما ۱۴۰۰ سال، ۲۰۰۰ سال، ۳۰۰۰ سال اشتباه می‌کردیم و نادان و گمراه مانده بودیم تا یک نفر بیاید و ما را بیدار و آگاه کند! انگارنه‌انگار که دین زردشتی و دین مسیحی و دین اسلام ادیانی زنده‌اند و منطقی نیست که یک نفر بتواند با یک کتاب همه‌ی ذهنیتِ تاریخیِ مردمان درخصوص این پدیده‌های زنده و حی و حاضر را به هم بریزد. حافظه و خاطره‌ی جمعی محصولِ جامعه است و مؤلف و پژوهشگر و متفکر و روشن‌فکر فقط یکی از اعضای جامعه.

بهرام روشن‌ضمیر – دانش‌سرای عالی پاریس (مدرسه‌ی نرمال)

به اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *