ادبیات داستانی ایران در سدهی اخیر، یکی از مهمترین ابزارهای شناخت جامعه و هویت ایرانی بوده است. از صادق هدایت و بزرگ علوی تا احمد محمود و هوشنگ گلشیری، رمان و داستان کوتاه جایگاهی ویژه در زندگی روشنفکری و حتی فرهنگ عمومی داشت؛ اما در دهههای اخیر، بسیاری از نویسندگان و منتقدان بر افول و کمرونقی ادبیات داستانی معاصر تأکید میکنند. پرسش اصلی این است: چرا داستان ایرانی در سالهای اخیر کمتر خوانده میشود و نویسندگان جدید کمتر توانستهاند به جایگاه نسلهای پیشین برسند؟
تغییر ذائقهی مخاطب
یکی از دلایل اصلی، تغییر سلیقهی مخاطبان است. گسترش شبکههای اجتماعی و محتوای دیجیتال باعث شده مخاطب امروزی کمتر حوصلهی خواندن رمانهای بلند یا داستانهای سنگین داشته باشد. ادبیات داستانی معاصر ایران، بهویژه آن بخش که به مسائل فلسفی یا اجتماعی عمیق میپردازد، کمتر با این نیازهای فوری و سطحی مخاطب همخوانی دارد. نتیجه این است که کتابهای داستانی فروش کمتری نسبت به گذشته پیدا کردهاند.
بحران اقتصادی نشر
عامل مهم دیگر، وضعیت اقتصادی نشر است. قیمت سنگین کاغذ، شمارگان اندک و توزیع ضعیف کتاب باعث شده حتی آثار خوب هم کمتر به دست مخاطب برسند. بسیاری از ناشران ترجیح میدهند بهجای چاپ آثار تازه و ریسکپذیر، روی بازچاپ آثار کلاسیک یا ترجمههای پرفروش سرمایهگذاری کنند. در نتیجه، نویسندگان جوان با دشواری بیشتری وارد میدان میشوند و بسیاری از استعدادها در همان آغاز مسیر خاموش میشوند.
گسست نسلی و کمبود جریانسازی
یکی دیگر از دلایل افول، گسست میان نسلهای ادبی است. نسلهای پیشین نویسندگان ایران، حلقههای ادبی و محافلی داشتند که هم به کشف استعدادها کمک میکرد و هم به جریانسازی. امروز این محافل کمتر وجود دارند و بسیاری از نویسندگان جوان پراکنده و بیارتباط با یکدیگر فعالیت میکنند. نبود نقد جدی و مجلات ادبی معتبر نیز این گسست را تشدید کرده است.
سیطرهی ترجمه بر بازار
بازار کتاب امروز ایران بیش از هر چیز در اختیار ترجمههاست. از رمانهای پرفروش غربی گرفته تا آثار برندگان نوبل، قفسههای کتابفروشیها پر از ترجمه است. این مسئله هم به جذابیت جهانی آثار خارجی برمیگردد و هم به مشکلات ساختاری ادبیات بومی. نتیجه آن است که نویسندهی ایرانی برای دیده شدن باید با ادبیات جاافتادهی جهانی رقابت کند و این رقابت اغلب نابرابر است.
محدودیت در تنوع موضوعی
یکی دیگر از دلایل، محدودیتهای موضوعی و زبانی است. بسیاری از نویسندگان نمیتوانند آزادانه به تمام مسائل اجتماعی یا فردی بپردازند و ناچارند بخشی از تجربهی زیستهی جامعه را حذف یا کمرنگ کنند. همین امر باعث میشود بخشهایی از واقعیت روزمره در ادبیات غایب بماند و مخاطب حس کند رمانها و داستانهای امروز با زندگی واقعی او فاصله دارند.
جمعبندی
افول ادبیات داستانی معاصر در ایران نتیجهی مجموعهای از عوامل است: تغییر ذائقهی مخاطب، بحران اقتصادی نشر، گسست نسلی، سلطهی ترجمهها و محدودیت در بازنمایی واقعیت. همهی این عوامل دستبهدست هم دادهاند تا رمان و داستان کوتاه ایرانی کمتر از گذشته جریانساز باشد. بااینحال، استعدادهای فردی همچنان وجود دارند و هرازگاه اثری درخشان منتشر میشود که یادآور ظرفیتهای بزرگ ادبیات فارسی است. آیندهی داستان ایرانی وابسته به آن است که نویسندگان بتوانند هم با مخاطب امروز ارتباط بگیرند و هم تجربهی خاص و منحصربهفرد فرهنگ ایرانی را در قالبی نو بازآفرینی کنند.