همواره کتابهای سفرنامه و خاطرات بهدلیل بیان دقیق، تصویری، جزئینگر و ریزبینانه از مشاهدات و تجربیات نگارندهی اثر جذابیتهای فراوانی داشته و همیشه جزو کتابهای پرخواننده دستهبندی میشوند.
حال اگر چنین اثری از خامهی قلم توانای نویسندهای رئالیست، نابغه و جهانی چون چارلز دیکنز خلق شده باشد، بیشک جذابیتهای اثر را صدچندان خواهد کرد.
نویسندهای که بسیار بجا و در جای درست موجز مینویسد و هرجا نیز لازم باشد از بسط مطلب ابایی ندارد؛ اما هرگز در دام حشو و زوائد گرفتار نمیشود.
دیکنز و همسرش کاترین در سال ۱۸۴۲ با یک کشتی بخار عظیم سفری جذاب و پرماجرا را از انگلستان به سوی آمریکای شمالی و کانادا آغاز کردند و تقریباً تمامی مناطق مهم این سرزمین پهناور را درنوردیدند.
کشور آمریکا در دورهی سفر دیکنز در حال گذار از برههای تاریخی بود:
گذار از جنگهای داخلی شمال و جنوب. دورهای که باوجود عبور از جنگ، کشور رشد سریعی در حوزههای صنعتی، علمی و مهمتر از همه اجتماعی داشت.
حال چارلز دیکنز، که داستایفسکی کبیر بهشدت شیفتهی آثارش بود، با آن قدرت عظیم نویسندگی و اندیشه و در اوج خلاقیت و اشتهار جهانی خود، همچون ناظری دقیق و با نگاهی موشکافانه و نقادانه، همراه با طنز مستتر و همیشگی نثر خویش (طنزی که در جایجای اثر خواننده را از ته دل به خندههای شادمانه و جانانه وا میدارد)، از پیشرفتها و تساهل و تسامح ملت «ینگه دنیا» به وجد میآید؛ اما هرگز نمیتواند از خشونت بردهداری و ظلم و اجحاف نسبت به بومیان و سرخپوستان منطقه بهسادگی عبور کند. با روحیهی حساس و رقت قلبی که دارد این سیاهیها را برنمیتابد و انتقادات تندوتیز خود را نثار مسببان آن میکند.
در یکی از فصول این اثر بسیار خواندنی، دیکنز با چنان قلم و لحنی تندوتیز بدون روتوش یا ملاحظهکاری به سیستم بردهداری آمریکا حمله میکند که گویی نهتنها در صفحات قبل از پیشرفت و اخلاقیات حسنهی ملت ینگه دنیا تمجید نکرده بود، بلکه اساساً هیچ ستایشی از آنها به میان نیاورده است.
درمجموع، مشاهدات و تجربیات بکر و دستاول دیکنز در این سفر چنان جذاب و تصویری نوشته شده است که خواننده در طول مطالعهی کتاب گویی با نویسندهی اثر همسفر و همراه است و پابهپای وی، از نزدیک این وقایع را مشاهده و تجربه میکند.
برای نمونه، در فصولی که دیکنز به شرح مشاهدات خود از چند نوانخانه، بیمارستان، تیمارستان، زندان و کارخانههای صنعتی میپردازد، خواننده را چنان درگیر سرگذشت افراد این اماکن میکند که ما همچون ناظری حاضر و مشاهدهگر پابهپای نگارنده با زندگی تکتک این شخصیتها همراه میشویم. در سرنوشت آنها عمیقاً احساس تأسف میکنیم، گاه همت عالی گردانندگان مراکز توانبخشی آمریکا را تحسین میکنیم و گاه، چون خودِ دیکنز، به حال محبوسان و محکومان که علیرغم جرایمی انکارناپذیر در شرایطی طاقتفرسا زندگی میکنند افسوس میخوریم. برای نمونه، خوانندهی این سطور را ارجاع میدهم به فصل مربوط به سرگذشت دختربچهای که شوربختانه از بدو تولد بهطور همزمان دچار ناشنوایی، نابینایی و لالی بوده است؛ اما بهلطف آموزش و روش منحصربهفرد یکی از مربیان و پزشکان این مرکز به پویایی شگفتانگیزی میرسد و هوش سرشار خود را شکوفا میکند.
درمجموع دیکنز طرفداران زیادی در ایالات متحد آمریکا داشت؛ اما همانگونه که پیشتر اشاره شد بهرغم این استقبالهای گرم هرگز قلم خود را محدود نکرد و این مسئله باعث نشد که در کنار ستودنیهای بسیارش از آمریکا و ملت آن آنچه را که در نگاهش نفرتانگیز و غیرانسانی بود، ثبت نکند.
در پایان بر خود واجب میدانم از روانی ترجمه، پاکیزگی متن، ویرایش دقیق و کیفیت مناسب چاپ و صحافی نیز به نیکی یاد کنم.

دربارهی نویسنده:
چارلز جان هافِم دیکنز (۷ فوریه ۱۸۱۲ – ۹ ژوئن ۱۸۷۰)، نویسندهی پرآوازهی انگلیسی و برجستهترین رماننویس عصر ویکتوریا بود. از آثار داستانی وی میتوان به آلیور تویست، دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، دختری به نام نل و… اشاره کرد.